مگه من گناه چه کردم که باید تنها باشم؟


یه دل خسته ویک عشق محال

در جوانی زندگانی طالعم غم سایه زد

چرا هیچ کس با دل خسته من یار نمیشه؟

هیچ عزیزی واسه من همدم وغمخوار نمیشه؟

مگه من گناه چه کردم که باید تنها باشم؟

ای خدا خسته شدم تاکی باید اسیر این غمها باشم؟



نوشته شده در چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 16:8 توسط h.h| |


Power By: LoxBlog.Com