یه دل خسته ویک عشق محال
در جوانی زندگانی طالعم غم سایه زد
نشو راضی که به دوری تو عادت بکنم من بجزتو به کسی محاله عادت بکنم نگو باید از تو و از عشقمون دل بکنم آخه نمیتونم از تو،چه جوری دل بکنم؟ بیا بهم قول بدیم لج نکنیم روی ازهمدیگه کج نکنیم بیا قدر عشقمونو بدونیم نذا بیش ازین تنها بمونیم هرچی میشه بذار بشه عشق فقط زنده باشه ترس نداره عاشقی فریاد بزن که عاشقی به فراموشی سپردی عشقمو؟ ازم گرفتی حقمو و هم عشقمو واسه عشق تو دلم آه چه زجرایی کشید بهر دری زد بخدا، مردم تا دلم بهت رسید نشو راضی که عشقمون اسیر روزگار بشه چرا آخه عاشقت باید بدون جرم به دار بشه؟ یعنی تو این همه سال دلت اسیر عشق نشد؟ یا عشق من یکطرفه س،دلت سیراز عشق شد؟ خسته تر از خسته ام ببین چه بشکسته ام
Power By:
LoxBlog.Com |