یه دل خسته ویک عشق محال
در جوانی زندگانی طالعم غم سایه زد
توی دوستی شدی دشمن اونو دیدی فروختی من بهت گفتم وفاداری بهم گفتی وفا داری بگفتم در چ پنداری توگفتی تا ابد یاری دلم ناگه شکست تا دید ک یاری نو ب تن داری شدم خیره ب چشمانت درآنشب دست بدامانت خداوندا چها دیدم من ازعشق بد جفا دیدم حلال من بودی حلال از چ شکستی پروبال پراز تردیده چشمانت چ کردی با نگار من؟ گذشتی و شکستی من کنون برگرد کنار من؟
Power By:
LoxBlog.Com |