یه دل خسته ویک عشق محال
در جوانی زندگانی طالعم غم سایه زد
هرزگی چون ضرب
بیرحم تبر برریشه بود کاش هرزه من را
وفاداری کمی اندیشه بود لحظه جان کندنم بود رو که دیدم هرزه ای
لحظه لخت تو در آغوش
او گرم روسپیگری
Power By:
LoxBlog.Com |